شب یلدا
سلام گلم
ما امسال شب یلدا رو رفتیم خونه عمه شهلا و در واقع همهی فامیل اونجا جمع بودند و خب عمو محمد هم که هنوز ایران بود اونجا بود.
از اول بگم که ما خونه مامان بزرگ من هم دعوت بودیم که چون از چند روز قبل به عمه شهلا قول داده بودیم که اونجا میریم, قرار شد که بریم خونه عمه اینا. من و بابایی که حدس میزدیم باید ترافیک زیاد باشه و خیابونها شلوغ باشه از روز قبل رفتیم و برای اون شب آجیل خریدیم که دست خالی نریم اونجا و زودتر از همیشه یعنی ساعت ٧:٤٥ راه افتادیم. اول بابای بابا زنگ زد که بهتر از پل صدر بریم که تازگیها افتتاح شده و ما هنوز ندیدیمش رو ببینیم. ما هم بعد از موندن در ترافیک وحشتناک رفتیم سمت پل صدر ولی چشمت روز بد نبینه. ترافیکش یه جوری بود که انگار انقلاب شده!!!!!!!
خلاصه ما اون همه راه رو دوباره دور زدیم و رفتیم وارد همت شدیم تا از اونجا راحتتر برسیم به شهرک غرب ولی اونجا هم به طرز وحشتناکی ترافیک بود. بابایی انقدر تو ترافیک رانندگی کرده بود که دو تا پاهاش درد گرفته بود و عضلاتش گرفته بود در صورتی که بابا عادت به رانندگی طولانی و رانندگی زیاد در ترافیک رو داره.
در نهایت ما ساعت ٩:٣٠ رسیدیم خونه عمه اینا و آخرین نفر بودیم. اونجا هم کلی آش و انواع غذاهای نه چندان معمول در مهمونیها رو خوردیم و بعدش میز برای شب یلدا چیده شد.
وااااااااااااااااااای ! نمیدونی چقدر خوراکی خوشمزه اونجا بود به نحوی که من نمیدونستم از کدوم بردارم ولی چیزی که خیلی خوب یادم مونده اینه که هر چی لواشک ترش که مال سمنان هم بود (مامان آقا سعید که میشه مادر شوهر دختر عمهی بابایی و اونشب هم اون تو مهمونی بود, از سمنان آورده بود) رو من خوردم!!!!!!!!! خیلی خیلی چسبید.
در همین اثنا هم مادر آقا سعید برامون فال حافظ میگرفت و میخوند و تفسیر هم میکرد و من هم گفتم برام فال گرفت و غزل خوبی هم اومد و برام خوندش و معنی کرد, واقعا دستش درد نکنه.
در آخر هم کلی آهنگ گذاشتند و همه رقصیدند که من رفتم تو اتاق و کمی دراز کشیدم چون دیگه خیلی نشسته بودم و لباسم هم تنگ بود و خیلی زیر دلم تیر میکشید و میترسیدم شما عزیز دل مامان اذیت بشی.
راستی عمه مرجانِ شما همش میگفت از سال دیگه, دیگه نینی نمیزاره راحت بشینی و راحت بخوری که من هم تو دلم میگفتم ایشاالله نینیِ گلم سالم بدنیا بیاد برام کافیه و ایشاالله تا سال دیگه اون هم نینی دار بشه و با هم به نینیها بپردازیم.
ایشاالله صحیح و سالم بیای بغل من و بابایی. الهی آمین.